اگه گریه بزاره مینویسم
کدوم لحظه تورو از من جدا کرد
نگو اصلا نفهمیدی نگو نه
تو بودی اونکه دستامو رها کرد
خودت گفتی خداحافظ تموم شد
من و تو سهممون از عشق این بود؟
خود تو حرمت عشقو شکستی
بریدی آخره قصه همین بود؟
اگه مهلت بدی یادت میارم
روزایی رو که بی تو عین شب بود
تموم سهمت از دنیا عزیزم
بزار یادت بیارم یک وجب بود
بهت دادم تموم آسمونو
خودم ماهت شدم آروم بگیری
حالا ستاره ها دورت نشستن
منو ابری گذاشتی داری میری
بیا برگرد از این بن بست بی عشق
بزار این قصه اینجوری نباشه
آخه بذر جدایی رو چرا تو
چرا دستای تو باید بپاشه
خداحافظ نوشتن کار من نیست
آخه خیلی باهات ناگفته دارم
اگه گریه بزاره می نویسم
اگه مهلت بدی یادت میارم
من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود
بنویسید صدا بود ولی نرم نبود
بنویسید که باران به خیابان برخورد
بنویسید که مردی به زمستان برخورد
خانه در خاک و خدا داشت ، تماشایی بود
بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود
پنجه بر پنجره ی روشن فردا می زد
وسعت حوصله اش طعنه به دریا می زد
بنویسید به قانونِ عطش ، آب نداد
و کسی کودک احساسش را تاب نداد
سرد و سرما زده از سمت کویر آمده بود
کودکی بود که در هیاتِ پیر آمده بود
آمدم تا مست و مدهوشت کنم…. اما نشد!
عاشقانه تکیه بر دوشت کنم…. اما نشد!
آمدم تا از سر دلتنگی ام
گریه ی تلخی در آغوشت کنم…. اما نشد!
نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم
سعی کردم که فراموشت کنم…. اما نشد!